عنصر تحقیق و پژوهش در همه جا به صورت یک اصل در مجموعه کارها باید مورد توجه قرار گیرد(مقام معظم رهبری ) / اگر ژرف یابی و پژوهش نباشد، نتیجه اش یک جا ایستادن، درجازدن و با دنیای پیرامون خود بیگانه تر شدن است.(مقام معظم رهبری ) / بدون ژرف یابی در هیچ مقوله ای نمی توان به هدفهای والا دست یافت.(مقام معظم رهبری ) / کارهای پژوهشی حوزه باید بتواند منظومه کاملی را به وجود بیاورد تا همه نیازهایی را که حوزه متصدی آن است، و بدان اهتمام دارد پوشش دهد.(مقام معظم رهبری )
صفحه اول فصلنامه علمی تخصصی محفل شماره یازدهم مقاله تأمّلی در رویکرد جامعه شناسانه و روان شناسانه به نیازسنجی دینی بشر/عبدالحمید مرادی
.:: تأملی در رویکرد جامعه شناسانه و روان شناسانه به نیازسنجی دینی بشر ::.
چکیده
مسئله نیاز بشر به دین، یكی از مهم ترین مباحث مورد مطالعه در عصر حاضر است كه تحت تأثیر قرائت های انسانی از دین مطرح می گردد. این كه بشر چه نیازی به دین دارد و اساساً دین، برطرف كننده كدام دسته از نیازهای دینی است، از جمله مقولاتی است كه در این اثر، بدان ها پرداخته می شود. برای پاسخ به این سؤال، از دو رویكرد درون دینی و برون دینی می توان به طرح بحث پرداخت. از آنجا كه در جامعه شناسی دین و روان شناسی دین، مباحثی؛ مانند منشأ دین، كاركردهای روانی و اجتماعی دین مطرح گردیده است كه بیان كننده نیاز انسان به دین بوده و عمدتاً منشأ الهی دین در آن ها نادیده گرفته می شود، در مقاله زیر تلاش شده است این بحث، به گونه ای توصیفی- تحلیلی مورد كنكاش قرار گیرد.
کلیدواژه
دین، جامعه شناسی، روان شناسی، فرد، اجتماع، ثبات اجتماعی، نهاد، باورهای دینی، مناسك دینی، معنا.

مقدمه
یكی از مباحث مهم در ارتباط با دین كه در سده های اخیر در عرصه دین پژوهی مطرح شده و عموماً محصول عصر جدید می باشد، مسئله نیاز بشر به دین است. این بحث از منظرهای مختلفی می تواند مورد بررسی قرار گیرد كه یكی از آن ها، دیدگاه درون دینی است. در این دیدگاه، آن چه حائز اهمیت است، تحلیل مسئله از منظر متون مقدس و یا آثار اندیشمندان دینی است. البته ممكن است ادیان مختلف بر اساس مبانی مختلف، پاسخ های گوناگونی برای این پرسش ارائه دهند كه در این مقاله، فرصت پرداختن به آن نیست. از این رویكرد كه بگذریم، در جامعه شناسی دین و روان شناسی دین هم می توان به این مقوله پرداخت که صرفاً بر اساس امور جامعه شناختی یا روان شناختی تبیین می گردد. در این تلقّی، دین به عنوان یك واقعیت و پدیده بشری در نظر گرفته می شود كه در میان انسان ها ظهور كرده است. این واقعیت كه همزاد و همراه انسان است، به دلیل پیچیدگی و برخورداری از اضلاع گوناگون، واقعیتی یك سطح نبوده، بلكه دارای سطوح مختلف می باشد.
دین هم واقعیتی فردی است و هم پدیده ای اجتماعی كه در ارتباط مؤثر و متقابل با نهادهای اجتماعی دیگر است. دین به عنوان واقعیت فردی نزد بشر، موضوع قابل تأمل برای روان شناسان است. در روان شناسی دین، دین را صرفاً بر اساس امور روان شناختی تبیین می كنند. نظریات روان شناختی هم خود به دو دسته تقسیم می گردد: 1- عاطفه گرایانه، 2- عقل گرایانه. نظریات عاطفه گرایانه، ریشه های دین را در جنبه عاطفی ماهیت بشری دنبال می كنند و نظریات عقل گرایانه، دین را محصول گرایش بشر به شناخت جهان و تأملات عقلانی اش و میل او به نتیجه گیری از این تأملات می دانند.
در روان شناسی دین، مباحث مختلفی مورد مطالعه قرار می گیرد كه آنچه با بحث نیاز بشر به دین مرتبط است، منشأ دین و آثار روان شناختی دینداری است. در این بحث، این پیش فرض نهفته است كه نیازهای روانی فرد یا نیاز اجتماع، زمینه های لازم را برای پیدایش پدیده ای به نام دین فراهم می آورد. از سوی دیگر، دین به عنوان یك واقعیت اجتماعی، مورد تأمل و مطالعه جامعه شناسان قرار می گیرد. در این رویكرد، دین بر اساس امور جامعه شناختی تبیین می شود. مسئله عمده جامعه شناسان دین، مناسبات دین و جامعه است كه در آن، آثار اجتماعی دین در حفظ همبستگی اجتماعی و پایداری زندگی اجتماعی، از مهم ترین مسائل جامعه شناسان می باشد كه بر نیازمندی جامعه انسانی به دین تأكید دارد. اگرچه نقدهای زیادی بر این دیدگاه ها وارد است؛ به ویژه این كه در آن ها، دین به عنوان پدیده ای بشری دانسته شده كه منشأ الهی ندارد؛ با این حال، مسئله ضرورت وجود دین برای بشر و جامعه، به سبب كاركردهایی كه می توان برای آن تصور کرد، ضروری پنداشته شده و همین مسئله كفایت می كند تا به آن ها پرداخته شود.
دین و خاصیت تخلیه كنندگی
برخی جامعه شناسان برای دین خصلت تخلیه كنندگی قائل هستند. بنا بر این اندیشه، از آنجا كه تنش ها و اضطراب ها در زندگی، همواره بر اندیشه انسان حاكم بوده، بنابراین، انسان به چیزی نیازمند است كه او را از این دلهره ها و تذبذبات عاطفی نجات دهد و دین، این نقش را برای او ایفاء می نماید. برونیسلاو مالینوفسكی، انسان شناس برجسته لهستانی، معتقد است كه دین در فشارها و تنش های حیات و ضرورت رهایی از آن ها ریشه دارد؛ چرا كه انسان همواره با شگفتی های سرسام آوری مواجه می شود كه گاه از جنبه روانی، زندگی انسان را مختل می کند و دین به انسان یاری می رساند كه از این فشارهای روانی و عاطفی نجات یابد.
انسان دیندار از یك سو به مشیّت الهی ایمان دارد و بر این باور است كه در حیات دنیوی، قدرت هایی وجود دارند كه دل سوز انسان ها بوده و در موقعیت های سخت، همواره به كمك انسان می شتابند. این اعتقاد به او كمك می كند تا با انگیزه ای بالا، با مشكلات مواجه شده و در بحران های زندگی، خود را نبازد. از سوی دیگر، آدمی به جاودانگی در دنیای دیگر معتقد بوده و مرگ را پایان هستی نمی داند. این اعتقاد نیز در برقراری ثبات اجتماعی مؤثر بوده و انسان را از سستی در عمل بازمی دارد (موریس، 1383: 202). مالینوفسكی، مناسك دینی را وسیله ای برای تخلیه كنندگی می داند كه جهت مواجهه با تنش ها، اضطراب ها و ابهام ها، نقش مهمی ایفاء می كند. وی دین را به آئین ها و مناسك مذهبی؛ به ویژه آئین هایی كه در مراحل حسّاس زندگی؛ مانند تولد، ورود به دوره بزرگ سالی، زناشویی و مرگ اجراء می گردد، مربوط می داند.
مالینوفسکی، مهم ترین عامل ایجاد تنش عاطفی و اضطراب را مرگ می داند كه در همه انسان ها مشترك است. از منظر او، انسان به شدت از مرگ می ترسد و از آنجا كه نمی تواند اندیشه انقطاع یا نابودی كامل حیات را درك نماید، به دین متوسل می شود. دین نیز تأمین های روان شناختی لازم را برای فرد فراهم می سازد. مناسك مذهبیِ مرتبط با مرگ، كاركرد تخلیه كنندگی دین را به خوبی نشان می دهد. مرگ، باعث از هم گسیختگی روابط شده و در نزدیكان شخصِ مرده، ترس، ناامیدی و اضطراب ایجاد می كند. اما مراسمی كه در هنگام خاك سپاری انجام می شود، این عواطف ویران گر و ناامیدكننده را كاهش داده و تعادل را به زندگی افراد بازمی گرداند (نك.به: همیلتون، 1387: 91-90). بخشی از كار، از طریق اعتماد به جاودانگی روح انجام می شود. مناسك دینی كه در هنگام خاك سپاری انجام می شود، به طور ضمنی، متضمّن این اعتقاد است كه فردِ مرده با مرگ از بین نمی رود؛ بلكه به جهان دیگر منتقل شده و در آن جا به زندگی خود ادامه می دهد. این اعتقاد، باعث تخلیه شدن اضطراب ها، تنش ها و ناامیدی های اطرافیان شخصِ مرده می شود. این گونه است كه دین، انسان را از تسلیم پذیری نسبت به مرگ و نابودی رهایی می بخشد.
دین و تسلی بخشی (وجهه جبران كنندگی دین)
برخی روان شناسان، تسلّی بخشی را مهم ترین كاركرد دین می پندارند. زیگموند فروید معتقد است كه انسان در زندگی خود با محرومیت ها و ناكامی هایی مواجه شده و از آن رنج می برد. بخشی از این محرومیت ها را تمدن بر انسان تحمیل كرده است؛ چراكه نظم و مقرراتی كه در سایه تمدن پدید آمده، خواه ناخواه بعضی محدودیت ها را از نظر فردی برای انسان به وجود می آورد. ضمن آن که محدودیت هایی از این دست نیز گهگاه برخی بر برخی تحمیل می نمایند؛ چه این که در هر جامعه ای، افرادی یافت می شوند که بر دیگران تسلط داشته و با اعمال قدرت، آن ها را از حقوق خود محروم می کنند. افزون بر موارد یاد شده، طبیعت هم از دیرباز، تهدیدهایی را پدید آورده است كه لاجرم به محرومیت می انجامد.
فروید با بیان مراحل مختلف دینی، معتقد است در مرحله ای که دین با اخلاق عجین می شود، انسان به این باور می رسد كه خدایان، این محرومیت های تحمیل شده بر آنان را جبران می کنند. دین، تصویری از نظم جهانی ارائه می دهد كه در آن، هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نبوده، بلكه همه چیز در موضع و جایگاه خودش معنادار و هدفمند است (Freud, 1928: 17-18). اگر افرادی در این دنیا، گناه كار بوده و به دیگران ظلم نموده اند، در درازمدت و در همین جهان یا جهان دیگر، به كیفر رسیده و سزای كار خود را خواهند دید؛ از این رو یك نظم اخلاقی بر جهان، حاكم است كه این قاعده عام با عملكرد برخی ستم كاران، عمومیّت خود را از دست نمی دهد. این گونه است كه دین، نقش تسلی بخشی خود را برای انسان دیندار ایفاء می نماید.
دین و وحدت شخصیت
کارل گوستاو یونگ، ‏روان پزشک و روان شناس سوئیسی معتقد است كه دین، كاركردهای مثبتی برای فرد دارد. او مهم ترین كاركرد دین را عبارت از وحدت شخصیت می داند. یونگ بر این باور است كه انسان دارای امیال و غرایز متفاوت و متعارضی است. برای این كه انسان به كلّ یكپارچه و واحد تبدیل گردد، لازم است كه میان غرایز و امیال او تعادل و توازن برقرار گردد. در این صورت، تمام امیال و غرایز انسان، با هماهنگی همدیگر كار می كنند و مراد از وحدت شخصیت هم همین است(نك.به: مورنو، 1376: 44-43؛ هال، 1375: 137). منشأ وحدت شخصیت در انسان را باید در كهن الگوی «خدا» جستجو كرد. بشر هیچ گاه قادر نیست بدون خدا، به یك كل مبدل شود. بنابراین از دیدگاه یونگ، دین در ایجاد تعادل میان غرایز و ترجیح برخی امیال بر برخی دیگر و انتخاب یكی از آن ها و در نهایت، وحدت شخصیت، نقشی اساسی دارد.
دین و انسجام اجتماعی
به روایت آلفرد ردکلیف براون، انسان شناس اجتماعیِ اهل انگلستان، یکی از کارکردهای مهم دین، ایجاد ثبات و انسجام اجتماعی است. او معتقد است که باورها و اعتقادات دینی، به گونه ای نمادین، بیان گر احساساتی است که به ثبات و انسجام اجتماعی کمک می کند. اگرچه ممکن است در مواردی، این باورها نادرست بوده و منجر به عملکردهای خطا آمیز شوند، با این حال از نظر اجتماعی دارای کارکردهای ارزشمندی هستند (همیلتون، 1387: 196).
برخی جامعه شناسان بر این پنداره اند که دین به عقلانی جلوه دادنِ اعتقاداتی می پردازد که برای انسجام بخشی به جامعه مفید هستند. مناسک دسته جمعی باعث می شود که تعلّق و دلبستگی افراد به هدف های گروهی بیشتر شده و منافع گروهی بر منافع فردی ترجیح داده شود. این مسئله به یگانگی افراد جامعه منجر شده و به افتراق آن ها از جوامع و ملت های دیگر می انجامد.
دین با اعتقاد به جهان فراطبیعی، به تقویت این باور می پردازد که هر عمل نیکی، در نهایت، پاداش و هر عمل زشتی، مجازات و کیفر در پی خواهد داشت. این اعتقاد، خود به خود، اصل قانون مند بودن جهان را پیش می کشد و اعتقاد به ارزش های غایی را فربه تر می سازد؛ چراکه اگر غیر از این بود؛ بدان معنا که عمل نیک، بدون پاداش می ماند و گناه، تنعم به بار می آورد، دیگر اعتقاد به ارزش های غایی و فضیلت های اخلاقی، بی معنا می گردید و حیات و سرنوشت، به تصادف وابسته می شد؛ در صورتی که اعتقاد به این امور، کارکرد اجتماعی دین را تقویت می کند. تأکید دین بر پاداش فراطبیعی، به دلیل اعمال نیک و یا کیفر غایی، به سبب کردار قبیح، مبیّن خصلت انسان وار قلمرو دینی است (D(ص)vis, 1948: 527). چنین باوری، بیان گر این نکته است که نوعی اراده یا قدرت وجود دارد که انواع خاصی از رفتارها و عملکردها را برای انسان مقرّر کرده است و انتظار، این است که او آن ها را انجام دهد؛ در صورت انجام، پاداش می یابد و در صورت استنکاف، کیفر می بیند.
افزون بر موارد پیش گفته، دین با مطرح ساختن اعتقاد به قلمرو فراطبیعی، نوعی اهداف متعالی را برای انسان طرح می كند كه هر فردی با هر اندازه از توان و قدرت مادی و امكانات دنیوی كه در اختیار دارد، می تواند برای رسیدن به آن برنامه ریزی نموده و در آن راستا حركت نماید. باورمندی به این اهداف باعث می شود افرادی كه در این دنیا قادر نیستند به سبب وجود بی عدالتی ها، به اهداف و آمال دنیوی خود برسند، این امید را داشته باشند كه در دنیای دیگر، از نتایج تلاش های خویش در رسیدن به اهداف متعالی، بهره مند گردند.
دین و مسائل غایی
در حوزه جامعه شناسی دین، برخی اندیشمندان را می توان یافت که بر ارتباط دین با مسائل غایی، بسیار تأکید دارند. از آنجا که زندگی انسان، همواره آکنده از ناکامی، مصیبت، فاجعه، رنج و... می باشد، نیاز به ارزش های غایی، آرام بخش دردها و آلام بشری است. چنین باوری حتی مسئله مرگ را نیز كه فرجام زندگی آدمیان است، توجیه نموده و آن را معنادار جلوه می دهد. میلتون یینگر بر این اعتقاد است که دین تلاش می كند تا اموری را كه به گونه دیگری قابل تبیین نیستند، تبیین نماید. دین، اتّكاء به یك قدرت معنوی را در شرایطی كه از قدرت های دیگر، كاری برای انسان ساخته نباشد، فراهم می سازد. دین، دست یابی به آرامش و وقار را هنگام بداقبالی و رنج موهبت می نماید؛ زمانی كه دیگر هیچ تلاشی برای از بین بردن رنج و بدبختی، فایده ای نداشته باشد. بنابراین دین كوششی است برای برخورد با مسائلی كه به صورت دیگر و یا با وسایل دیگر نمی توان با آن ها برخورد كرد (همیلتون، 1387: 203).
دین، دربردارنده نظامی از کنش ها و اعتقادات است كه انسان توسط آن، با مشكلات نهایی به مقابله برمی خیزد؛ نوعی تلاش برای تسلیم نشدن در برابر محرومیت ها و ناكامی هایی كه بشر در زندگی با آن مواجه است (Yin(ع)er, 1954:9). بنابراین دین از ریشه ای دوگانه برخوردار است: از یک سو به واسطه کارکردهایی که برای افراد جامعه دارد، نیازهای گروهی را برآورده می سازد و از سوی دیگر، با توجیه رنج، ناکامی، مصیبت و محرومیت ها و نیز با تأکید بر ارزش های غایی؛ مانند رستگاری که به طور یکسان برای همه قابل دسترسی است، نیازهای فردی را برآورده ساخته و در مجموع، سامان اخلاقی جامعه را حفظ می کند.
دین و توجیه الهی
به زعم ماکس وبر، جامعه شناس مشهور آلمانی، دنیا، آکنده از بی عدالتی ها، دشواری ها و ناکامی هاست؛ به گونه ای که انسان گاهی نمی تواند با این موارد کنار بیاید. کارکرد دین، این است که چنین ناهمواری هایی را در حیات بشر، توجیه نموده و پاسخی در خور فهم انسان برای آن ها می یابد و در نتیجه، او را قادر به کنار آمدن با سختی ها و ناملایمات می نماید. انسان همواره احساس می کند که زندگی اساساً مخاطره آمیز و نامطمئن است. بنابراین ممکن است در مواجهه با خطرات زندگی، اعتماد به نفس خود را از دست بدهد؛ چرا که می بیند بسیاری از آرزوهای او برآورده نمی شود. آدمی از سوی دیگر، میان آرمان های خود و واقعیت های موجود، فاصله ای پرناشدنی می بیند. اینجاست که دین به یاری انسان می شتابد و با توجیه این موارد، در برابر مشکلات، به او اعتماد به نفس داده و تحمّل مشکلات را برای وی آسان تر می نماید ((ره)eber, 1963: 406). بنابراین تنش ناشی از این اختلاف، سرچشمه دیدگاه دینی است.
افزون بر این، بشر احساس می كند كه از یك سو میان آرزوهای مادی و شرایط واقعی و از سوی دیگر، بین چشم داشت های هنجاربخش و موقعیت های عملی، تفاوت وجود دارد. نیكان و منصفان، همیشه كامروا نیستند؛ حال آن كه بدكاران غالباً كامروا هستند. دین، كوششی است برای كنار آمدن با این واقعیت های ناگوار. انسان از طریق تماس دینی با جهان فراطبیعی، باور می كند كه آرزوهای مادی اش می تواند برآورده شود. از طریق آموزه های دینی چنین وانمود می گردد كه بی عدالتی های آشكار جهان، تنها ظاهری اند. بدین سان، دین می تواند خصلت به ظاهر خودسرانه جهان را معنادار و سامان مند جلوه دهد (وبر، 1384: 411). مطابق با وعده های دین، نیک بختان، سزاوار این نیک بختی بوده و بدبختان یا سزاوار سرنوشت شان هستند و یا بدبختی شان در این جهان مادی، موقّتی است و در جهان دیگر، پاداشی درخور خواهند گرفت. بدین شیوه، دین همان چیزی را فراهم می كند كه وبر آن را «توجیه الهی بدبختی و خوشبختی» می نامد ((ره)eber, 1963: 308). بر این اساس، ادیان با خلق نظام ارزشی، جهان را درک پذیر ساخته و به زندگی، معنا می بخشند.
دین و معنابخشی به زندگی
اُدی معتقد است انسان از نظر وجودی، با سه امر احتمال، ناتوانی و كمیابی مواجه است كه این سه، حیات بشری را شكننده می نماید. مراد از احتمال، آن است كه وجود انسان، آكنده از بی اطمینانی، آسیب پذیری و خطر است. زندگی، امنیت و خوشبختی آدمیان، به شدت شكننده اند. منظور از ناتوانی، این است كه ما فاقد توانایی لازم برای رفع بی اطمینانی و خطرات هستیم و كم یابی نیز بدان معناست كه چون انسان دارای حوایج نامحدودی است، امكاناتی كه بتواند این نیازها را رفع نماید، در جامعه به صورت عادلانه، توزیع نشده است. این ویژگی های تفکیک ناپذیر زندگی طبیعی كه اُدی، آن ها را «نقاط شكننده حیات انسان» می نامد، باعث ایجاد محرومیت و ناكامی می شود. در این میان، تنها دین است كه می تواند آدمی را با محدودیت ها و مشکلات سازگار نموده و او را به تجربه ای فراانسانی که اطمینان بخش است، فرابخواند.
دین با معنادهی به ناهمواری ها و تجربه های دردآور زندگی، برای بحران های تفکیک ناپذیر حیات؛ مانند مرگ و رنج، پاسخ هایی را در آستین دارد كه در كنار آمدن انسان با این وضعیت ناخواسته، بسیار ضروری می نماید. از آنجا كه جوهر دین، فراگذشتن از تجربه روزانه است، دین، دیدگاهی فراتجربی را مطرح می كند كه در آن، بدبختی ها و ناكامی ها كه محصول این جهان خاكی هستند، به نسبت، بی اهمیت به نظر می رسند و بدین سان، آدمی در سازگاری با هنجارهای زندگی اجتماعی، از پشتیبانی دین سود می جوید (همیلتون، 1387: 207).
به باور انسان شناس دیگری به نام کلیفورد گیرتز، آدمیان نیاز دارند كه جهان را معنادار و سامان مند ببینند. این دیدگاه كه جهان اساساً هرج و مرج آمیز و مبتنی بر تصادف است، برای انسان غیر قابل تحمل بوده و جهان را در نظر او بی معنا جلوه می دهد. گیرتز این نوع تجربه ها را باعث ایجاد سردرگمی، رنج و شر می داند. زمانی كه انسان نتواند با استفاده از روش های عادی و معمول فهم، از عهده تبیین رویدادهای غیرعادی و شگفت انگیز بربیاید، تجربه سردرگمی رخ می نماید. دین برای این رخدادهای غیرعادی و شگفت انگیز كه از طرق دیگر توضیح پذیر نیستند، پاسخ قابل قبولی فراهم نموده و به تبیین آن ها می پردازد. گیرتز می انگارد تمام تلاش اعتقادات و باورهای دینی، معطوف بر این است که رخدادها و تجربه های نابهنجار زندگی را توضیح پذیر ساخته و برای انسان قابل فهم نماید. به زعم او اتفاقاتی؛ همانند مرگ، خواب و خیال ها و بلایای طبیعی، تحت مقوله رویدادها و تجربه های نابهنجار جای می گیرند (بختیاری، 1382: 229-228).
از جمله جامعه شناسان دیگری كه در این زمینه اظهارنظر كرده اند، پیتر برگر می باشد. وی «معناجویی» را از ویژگی های منحصر به فرد انسان دانسته و نیاز بشر به دین را نیز در گرو معناجویی انسان می داند. از نظر او، دین، بستری برای معنادهی به زندگی است. برگر در تفسیر معنادهی و نظم بخشی دین، امور را به دو بخش قدسی و زمینی تقسیم می نماید. بر این اساس، جهان دو سطح دارد: یکی، واقعیت جهان معمولی و زمینی و دیگری، جهان ماورایی و قدسی که کارکرد پنهان و پشت صحنه این جهان زمینی و اجتماعی است. وقتی انسان، وارد این جهان معمولی و زمینی می شود، شروع به دخل و تصرف در آن نموده و به تفسیر و تحلیل می پردازد و به تعبیر برگر، «انسان خودش، جهان خودش را می سازد». در واقع، همین زیستِ جهان، نقطه آغاز حرکت او به سوی دین است و در همین نقطه است که دین آغاز می شود (Ber(ع)er, 1973: 35-37). زندگی در بی نظمی و آشفتگی برای آدمی تحمل ناپذیر است و او همواره در این تکاپوست که ورای بی نظمی و آشفتگی، «آستانه معنایی» برای خود پیدا کند.
بنابراین می توان گفت که دین، نوعی نقش استراتژیک در فعلِ ساخت جهان توسط انسان ایفاء نموده است. دین، متضمّن این است که نظم انسانی، به کلّیت هستی پرتو افکنده است. به عبارت دیگر، دین تلاش جسورانه ای است برای این که کلّ هستی برای بشر معنادار شود؛ از این رو می توان نتیجه گرفت که از نظر برگر، انسان تلاش می کند با معنادار ساختن گیتی، وجود خود را معنادار ساخته و جایگاه خویش را در آن بیابد. در واقع، کارکرد عمده دین، مشروعیت بخشی به نظم دست ساخته بشر است (یوسف زاده، 1389: 108-83). مشروعیت، همان شناخت عینی شده اجتماعی است که نظم اجتماعی را تبیین و توجیه می نماید. به عبارت دیگر، مشروعیت ها، پاسخ پرسش هایی است که در مورد چرایی ترتیب های نهادی وجود دارد.
دین و بهداشت جسمی و روانی
شواهد نشان می دهد كه دینداری، نتایج سودمندی برای تندرستی افراد دارد. اگر اعتقادات دینی و معنوی، دارای منافع روانی است، چنین می توان پنداشت كه این اعتقادات، صرف نظر از حقیقت داشتن یا نداشتن، ارزشمند است و حتی شاید ارزش درمانی داشته باشد. بعضی از این منافع، ممكن است از عضویت در گروه مورد حمایت عموم؛ نظیر جامعه كلیسا ناشی شود. منافع دیگر ممكن است از افزایش عزت نفس حاصل گردد كه ناشی از این اعتقاد است كه انسان، محبوب خداوند و نیروهای برتر دیگر است. اما منافع دیگر صرفاً برخاسته از این پنداشت است كه دین و معنویت، مانند هنر، معماری و شعر گسترده می باشد. مزایای دیگر، ریشه در استقبال از تغییراتی دارد كه در اثر عقیده، در افراد مشاهده می شود. آنان ممكن است احساس كنند كه انسان های بهتر، محجوب تر و مشفق تری شده اند؛ به زیبایی های خلقت، نگرش بازتری دارند؛ خودخواهی و خودمحوری آن ها كمتر شده است؛ بخشنده ترند و به كارهای خوب، گرایش بیشتری دارند؛ با زندگی، هماهنگی بیشتری داشته و در جامعه، از ارزش زیادی برخوردارند.
تحقیقات قابل توجهی در سال های اخیر درباره این موضوع انجام گردیده است که نتیجه بیشتر آن ها، رابطه مستقیمی را میان عقیده و کنش دینی و رفتارهای سالم و مثبت نشان می دهد. این پژوهش ها اتفاق نظر دارند كه دین، بر بهداشت جسمی افراد تأثیر می گذارد؛ برای نمونه، جانسون و اسپلیكا در پژوهش خود اثبات می نمایند كه هشتاد و پنج درصد از زنان بیمار، در گزارشی که از شرح حال خود ارائه کرده اند، دین را عامل مهم و مؤثری در کنار آمدن با بیماری خویش معرفی نموده اند.
به استناد تحقیقات مختلف، تردید كمی درباره این مسئله هست كه دین و معنویت با سلامت جسمیِ بهتر و طول عمر بیشتر، در ارتباط است. در تحقیقی دیگر، مك كولاگ در فراتحلیل 29 پژوهش، در برگیرنده حدود 125 هزار نفر، نتیجه گرفت كه ارتباط دینداری و افزایش بقا، قابل توجه است و احتمال وقوع امری مغایر با این یافته یك به صد می باشد (نك.به: فونتانا، 1385: 354-341؛ وولف، 1386: 353-349). این نکته، حائز اهمیت است که بیشتر پژوهش های معاصر، به جای تأكید بر متعلّقات اجتماعی دین، بر ضرورت آن برای بهداشت روانی و جسمی تأكید دارند.
بهداشت روانی، اصطلاحی است كه از علم پزشكی اقتباس شده و شامل طیفی از مفاهیم ضمنی است كه نه تنها، نشان گر فقدان علائم بیماری های روانی است، بلكه بیان گر وجود ویژگی های مثبتی؛ مانند اعتماد به نفس، انسجام شخصی، خودشكوفایی و... در فرد می باشد. از میان صد تحقیق انجام شده از سوی كوئینگ، مك كولاك و لارسون كه حاوی اطلاعات آماری درباره ارتباط التزام دینی و رفاه (اصطلاح وسیعی كه دربرگیرنده اموری؛ نظیر خوشبختی، رضایت از زندگی، اثر مثبت، خوش بینی و امیدواری است)، 79 پژوهش، ارتباطی مثبت بین آن ها را گزارش كرده و تنها یك پژوهش، ارتباط آن ها را منفی می داند.
حتی هنگامی كه متغیرهایی؛ چون سن، آموزش و درآمد را به حساب آوریم، افرادِ ملتزم به فعالیت های دینی، در مقایسه با عموم مردم، بدان گرایش دارند كه ازدواج های باثبات تری داشته باشند. به علاوه، افرادِ برخوردار از تعلّقات دینی تمایل دارند كه از سیستم های حمایت اجتماعی مطمئن تری برخوردار گردند. همچنین شواهد بررسی شده، نشان می دهد كه اعتقاد دینی و تجربه های معنوی، موجب بهبود رفاه و ارتباطات مثبت می گردد و عموماً به بهداشت روانی كمك می كند. به علاوه، چنین اعتقادات و تجربه هایی، به طور بالقوه، ارزش های اخلاقی، روابط انسانی، سبك زندگی، اهداف و فلسفه های حیات بشری، بیان خلاقانه و وابستگی های اجتماعی و عضویت گروهی را تحت تأثیر قرار می دهد (فونتانا، 1385: 356-355و378).
نقد عقاید دین شناسان غربی
از آن چه گفته شد، این رهیافت حاصل می شود که از دیدگاه اندیشمندان مذکور، دین برای فرد و اجتماع، كاركردهای مثبتی دارد. اگرچه به بیشتر كاركردها از منظر روان شناسان و جامعه شناسان برجسته اشاره شد؛ اما به نحو اختصار و فهرست گونه، می توان مهم ترین كاركردهای فردی و اجتماعی دین را به روایت اُدی، چنین احصاء کرد:
1. تسلی بخشی به انسان و حمایت از او و پشتیبانی از ارزش ها و هدف های تثبیت شده؛
2. دین از طریق آئین ها و مراسم، امنیت عاطفی انسان را تأمین نموده و در بحبوحه ناسازگاری های آراء و عقاید، هویت و نقطه اتّكای ثابتی برای انسان فراهم می نماید. این همان كاركرد كشیشی دین است كه شامل آموزش آموزه های دینی و اجرای مراسم دینی می باشد. این كاركرد دین، به جامعه، نظم اجتماعی استواری می بخشد و غالباً به حفظ وضع موجود كمك می كند؛
3. دین با تقدس بخشی به هنجارها، هدف های گروهی را والاتر از هدف های فردی قرار داده و بدین سان، نظم اجتماعی را مشروع می سازد؛
4. دین، معیارهایی را فراهم می نماید كه به عنوان مبنایی برای انتقاد از الگوهای اجتماعی موجود و در نتیجه، مبنایی برای اعتراض اجتماعی محسوب می شود. این همان كاركرد پیامبرانه دین است؛
5. دین به انسان در شناخت خودش كمك می كند و باعث می شود كه او احساس هویت كند؛
6. دین، نقش مهمی در فرآیند رشد انسان ایفاء می كند و با یاری رساندن به انسان در بحران های مهم زندگی و در مقاطع گذر از یک وضعیت به وضعیتی دیگر، بخشی از فرآیند اجتماعی شدن به شمار می آید.
البته ذكر این نكته لازم است كه اُدی در مقابل این شش كاركرد مثبت، كژكاركردهایی نیز برای دین برمی شمارد كه چون ارتباطی با موضوع مقاله ندارد، از ذكر آن ها صرف نظر می كنیم (نك.به: همیلتون، 1387: 208).
به هر روی، اشكالات زیادی بر دیدگاه های فوق وارد است. مهم ترین اشكال، این است كه چون منشأ الهی دین نادیده انگاشته شده است؛ بر این مبنا، ذات، گوهر، اصول و عقاید دینی، مغفول مانده و تنها، رفتار دینی و گروه های دینی و تأثیر باورداشت های دینی بر زندگی فردی و اجتماعی آن ها مورد بررسی قرار گرفته است و در ادامه، فلسفه وجودی دین نیز منوط به این كاركردها دانسته شده است. بر این اساس اگر بتوان نظام فكری یا معرفتی دیگری پایه ریزی كرد كه دارای آن كاركردها باشد، نقش دین، كم رنگ می شود. برخی معتقدند كه امروزه دین در كاركردهای خود رقیب و بدیل پیدا كرده است. با پیشرفت علوم تجربی، انسانی و بخشی از علوم فراروانشناختی (پاراسایكولوژی)، بسیاری از كاركردهای پیشین دین را اینک غیر دین هم داراست؛ مثلاً احساس آرامش و سبک شدنی كه در مراسم دینی حاصل می شود، ممكن است پس از مراجعه به مشاور روان كاو نیز به افراد دست بدهد. (ملكیان، 1381: 37-36)
بر اساس همین برداشت از دین است كه اگوست كنت علی رغم آن كه برای دین، نقش تبیین و شناخت واقعیت قائل است و آن را اصل وحدت بخش جامعه می داند، به سبب این كه اعتقاد دارد دین سنتی بر اثر رشد علم از بین رفته و چون جامعه، نیازمند اقتدار یا قدرتی تنظیم كننده، سامان بخش و وحدت بخش می باشد، پس ضروری می پندارد كه صورت مذهبی تازه ای را كه بر اصول درست علمی استوار باشد، باید جایگزین دین سنتی کرد (نك.به: آرون، ص131-129). از آنجا كه در اعتقاد کنت، علمی که با فهم اصول وحدت و انسجام اجتماعی سر و کار دارد، جامعه شناسی است، بنابراین، دین نیز باید نوعی جامعه شناسی کاربردی بوده و جامعه شناس هم باید بلندپایه ترین کاهن این دین نوپای دنیوی باشد.
از سوی دیگر، مشکل اصلی چنین باورداشت هایی این است كه نقش دین را به یک یا چند كاركرد تقلیل می دهد؛ در صورتی كه نمی توان دین را چنان كم اهمیت دانست كه صرفاً تلاشی برای مقابله با ترس از مرگ، تسلی بخشی انسان، گریز روان پریشانه از واقعیات زندگی یا تلاشی برای برقراری ثبات اجتماعی باشد. بسیاری از نظریه پردازان؛ به ویژه نویسندگان سده نوزدهم، با توجه به همین رویکرد، زوال دین را در جامعه نوین پیش بینی كرده بودند. تایلر، فریزر، ماركس و فروید معتقد بودند كه با مسلط شدن علم بر شیوه تفكر جامعه معاصر، دین به زوال خواهد رفت. اندیشمندان دیگری كه در تبیین دین، كاركردهای آن را اصل می دانستند، معتقد بودند دین در آینده، از جامعه ناپدید خواهد شد و جایش را عقیده ای خواهد گرفت كه بر مبنای فراطبیعی و متعالی استوار نیست.
با این حال، واقعیت ها در جامعه مدرن نشان می دهد كه دین، مانند گذشته، بخش مهمی از جامعه نوین به شمار می آید؛ هرچند كه گاهی صورت های دین، تغییراتی هم داشته است. تحقیقات نشان داده است كه درصد عظیمی از مردم، حتی در جهان غرب، معتقد به نوعی بُعد معنوی اند و درصد قابل توجهی از آنان عملاً تجربه هایی را گزارش كرده اند كه آنها را تجربه های دینی و معنوی می دانند. گستره این عقاید در غرب، رو به فزونی است. بر اساس پژوهشی كه از سوی مركز پژوهش های دینی دانشگاه پرینستون آمریکا در سال 1996 انجام شده است، اثبات می گردد نود و شش درصد از كسانی كه نمونه گیری شدند، به خداوند اعتقاد داشته و بیش از نود درصد آن ها، او را عبادت و پرستش می کنند. این در حالی است که حوزه های دیگر اعتقاد و رفتار بشری، به ندرت حاكی از این اجماع نظر است. (فونتانا، 1385: 378-377)
نتیجه
از آن چه گفته شد، می توان این گونه نتیجه گرفت که اساساً در رویکرد عمده جامعه شناسی و روان شناسی دین، منشأ الهی دین نادیده گرفته شده و دین به عنوان یك پدیده و واقعیت انسانی، همچون دیگر پدیده های بشری، انگاشته می شود. در عمده این دیدگاه ها، کارکردهای دین است که منشأ و فلسفه پیدایش دین را توجیه می نماید. بنابراین چنین باورداشت هایی در مورد دین و کارکردهای آن، نوعی نگاه ابزارانگارانه می باشد که در نتیجه آن، ذات و جوهر دین، به یک یا چند کارکرد تقلیل یافته و دین به عنوان یک حقیقت، قطع نظر از کارکردها و فواید آن نادیده انگاشته می شود و بیشتر به عنوان واقعیتی که رفع کننده نیازهای خاص انسانی است، تلقی می گردد. بر اساس این رویکرد، نیاز انسان یا جامعه به دین است که باعث پیدایش دین شده و طبیعتاً لازمه این امر، آن نیست که دین، منشأ آسمانی داشته باشد.
از سوی دیگر، این نوع رویکرد، اهداف متعالی دین را نادیده گرفته و فقط برآورده ساختن نیازهای دنیوی و این جهانی انسان را مدّ نظر قرار داده است. این در صورتی است که در ادیان الهی، اهدافی متعالی طراحی شده است که ضرورت دارد انسان برای رسیدن به آن ها، احکام و دستورهای دینی را مبنای عملکرد خویش قرار دهد. به رغم این اشکالات مبنایی که بر دیدگاه های پیش گفته وارد است، به هر حال، این نکته را نباید نادیده انگاشت که بیشتر انگاره های فوق، وجود دین را برای انسان و جامعه انسانی به سبب كاركردهای فردی و اجتماعی كه دارد، ضرورتی اجتناب ناپذیر دانسته اند؛ اگرچه در تبیین آن به خطا رفته و از حقیقت دین غفلت ورزیده اند.
کتابنامه
منابع فارسی:
1. آرون، ریمون. (1377)، مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
2. بختیاری ، محمدعزیز و فاضل حسامی. (1382)، درآمدی بر نظریه های اجتماعی دین، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
3. فونتانا، دیوید. (1385)، روان شناسی، دین و معنویت، ترجمه الف. ساوار، قم: نشر ادیان.
4. ملكیان، مصطفی. (1381)، «طبقه بندی شبهات دینی»، دین پژوهی در جهان معاصر: ابزار جدید، شبهات جدید، تهیه و تنظیم: دبیرخانه دین پژوهان کشور، قم: احیاگران.
5. مورنو، آنتونیو. (1376)، یونگ: خدایان و انسان مدرن، ترجمه داریوش مهرجویی، تهران: نشر مركز.
6. موریس، برایان. (1383)، مطالعات مردم شناختی دین، ترجمه سید حسین شرف الدین و محمد فولادی، قم: زلال كوثر
7. هال، كالوین، اس و جی، ورنون نوردبای. (1375)، مبانی روان شناسی تحلیلی یونگ، ترجمه محمدحسین مقبل، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی.
8. همیلتون، ملكم. (1387)، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث.
9. وبر، ماكس. (1348)، دین، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، تهران: هرمس.
10. وولف ، دیوید. (1386)، روان شناسی دین، ترجمه محمد دهقانی، تهران: رشد.
11. یوسف زاده، حسن. (1387)، بررسی تحول آرای پیتر برگر درباره دین و عرفی شدن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
عبدالحمید مرادی

نقشه سایت :: sitemap