اسلام یک مکتبی است که برای انسانسازی آمده و ما باید ببینیم که این انسان که به قول بعضی ماهیتِ ناشناخته است، این انسان چه ابعادی دارد و چه احتیاجاتی دارد؟ و اسلام که برای انسانسازی آمده است، آیا جهت حیوانی این را فقط میخواهد بسازد، یا جهت معنوی او را میخواهد بسازد، یا انسان میخواهد بسازد؟ انسان مثل سایر موجودات نیست... انسان، از این نقطهٔ اول طبیعت تا آن آخری که یک موجود الهی میشود، مراتب انسان است؛ یعنی یک انسان میتواند سیر کند از عالم طبیعت تا ماورای طبیعت و از ماورای طبیعت تا مرتبه الوهیّت سیر کند تا برسد به اینکه آنجا را ادراک کند. انسان یک موجود جامع است، نه یک موجود یک بُعدی یا دو بُعدی. موجودات دیگر بعضیشان یک بُعدیاند، بعضی دو بُعدیاند، بعضی چند بُعدیاند، لکن همهٔ ابعاد وجود در سایر موجودات نیست. فقط انسان است در بین همهٔ موجودات که یک موجود چندین بُعدی است که برای هر بُعدش احتیاجات دارد. برای رشد هر بُعد او، احتیاج دارد، احتیاجات دارد...
اسلام برای این انسانی که همه چیز است؛ یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام میخواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آن طور که هست بدهد. حظّ طبیعت دارد، رشد طبیعی به او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ روحانیت دارد، رشد روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد؛ حظّ الهیّت دارد، رشد الهیّت به او بدهد. همهٔ حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسیده است؛ ادیان آمدهاند که این میوهٔ نارس را رسیدهاش کنند؛ این میوهٔ ناقص را کاملش کنند...
انسان شدن کار مشکلی است، لکن لازم است برای انسان. مقصود من از این حرف این است که شما خیال نکنید که اسلام آمده حیوان تربیت کند، آمده است که خواب و خوراک برای حیوان درست کند. این یکیاش است؛ این را هم درست میکند، لکن این یک بُعد است، آن هم بُعد آخرش است. بُعدهای دیگری دارد که آنها هم همهاش از اسلام است و برای تربیت انسان است و انسان را میخواهد یک موجود رشیدی که همهٔ این ابعاد را داشته باشد، تربیت کند و برای همهٔ اینها هم دستور دارد اسلام. نسبت به یک جهت، دون جهت دیگری نیست؛ برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش دستور دارد؛ برای مقاتله با دشمنان دستور دارد، برای تحرک جامعه دستور دارد، برای رسیدن به ماورای طبیعت دستور دارد، همهٔ اینها را دارد. یک بُعدی نیست که انسان خیال کند من اسلام را شناختم و شناختم این است که مثلاً تاریخش چه جور بوده و فرض کنید که زندگی بشریاش چه جور بوده و کذا چه بوده، دستورات طبیعیاش چه بوده و اینها. مسئله این نیست. مسائل اسلام، بالاتر از این معانی است و ابعاد، زیاد دارد.
(صحیفه امام، ج 4: 11-9)