بررسی معنای وحدت وجود

اشاره:
حجت الاسلام و المسلمین حامد وفسی، درسال8331 در تهران متولّد شد. از شانزده سالگی با تأثیر از آموخته‌های پدر، در حوزه دین و عرفان به مطالعه معارف روی آورد. در سال 4631 به تحصیل در رشته فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه تهران پرداخت و از سال 8631 به مدت بیست سال در مدرسه علمّیه امام رضا (ع)، از محضر آیت الله افخم رضایی بهره برد و هم اکنون ضمن عهده‌داري مديريت مدرسه علميّه آيت الله ايرواني، در علوم مختلف حوزوی نيز مشغول به تدریس مي‌باشند. ایشان در سال‌های اخیر، طی انجام مناظراتی با حجت الاسلام حسن میلانی، در مسائل فلسفی و عرفانی، به دفاع معقول از میراث عقلانی علمای اهل فلسفه و عرفان پرداخته که مجموع آن دفاعیات، در کتابی به نام «حقیقت» با تألیف ایشان به چاپ رسیده است.


«یَا هُوَ یَا مَنْ هُوَ یَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ.»
ای او ای کسی که اوست ای کسی که نیست او به‌جز او.
خداوند تبارك و تعالي بزرگ‌ترين موهبت يعني عقل يا حجّت باطني1 را به انسان عنايت فرموده و اين نيرو آن‌چنان است كه مي‌تواند با كشف چارچوب‌هاي خود يعني «برهان» سئوالاتي را مطرح و پاسخ‌يابي كند و به واسطه اين فعاليّت، بنايي رفيع به نام حكمت تأسيس نمايد و با چنين معرفتي خود بنياد، وجود و صفات حضرت احديّت و حجّت‌هاي ظاهري را شناسايي و با تكيه بر اخلاق و شريعت الهي به كمال لايقش برسد.
از مسائل بنيادين در فلسفه صدرايي مسئله «وحدت وجود» است و با اين كه مسئله‌اي تخصّصي است، در معرض افكار عمومي غير متخصّص قرار گرفته و با تصويري ناقص از موضوع، مورد نقد و بررسي واقع مي‌شود.
براي درك بهتر بايد دانست كه اين مسئله بر چند پايه كه در جاي خود مُبرهَن گرديده استوار شده است:
1- برهان حجّت ذاتي دارد.
2- عقل انسان قدرت كشف و واقع‌نمايي دارد.
3- انسان به علم حضوري، حقيقت «وجود» يا «واقعيّت» را مي‌يابد.
4- مفاهيم «وجود»، «عدم» و «ماهيت» از مفاهيم معقولات ثانويه فلسفي است.
5- مفهوم وجود، مفهوم بديهي و مشترك معنوي است.
6- مفهوم وجود، مفهومي بسيط است و مركّب نيست زيرا ضدّ و مثل ندارد.
7- وجود، حقيقتي مشكّك است.
8- «وجود»، اصيل و «ماهيّت» اعتباري است.
9- مفهوم «وحدت» و «كثرت» از مفاهيم بديهي است.
10- مفهوم «وحدت» با مفهوم «وجود»، مساوق است.
11- «واحد» به دو قسم حقيقي و غيرحقيقي و واحد حقيقي به دو قسم، وحدت‌حقّه و غيرحقّه تقسيم مي‌شود.
12- خداوند، يگانه مصداق وحدت حقّه حقيقيّه است.

آرا و اقوال مختلف در وحدت وجود
اجمالاً چهار نظريه در اين موضوع مطرح شده است:

الف- قول صوفيّه:
وجود حقيقتي، منحصر است به ذات اقدس الهي و بقيه وجودها مجاز هستند. (وحدت وجود و موجود)
دو برداشت از اين قول، مطرح شده است. يكي از آن‌ها مستلزم «همه خدايي» و بديهي البطلان است؛2 ملّاصدرا آن‌را به جُهّال صوفيّه نسبت داده است و برداشت دوم كه صدرا آن را به قول خودش تأويل فرموده است (قول چهارم).

ب- قول محقّق دواني:
وجود حقيقي، مخصوص به خداي متعال است ولي موجود حقيقي شامل مخلوقات هم مي‌شود اما به معناي «منسوب به وجود حقيقي» نه معناي «داراي وجود حقيقي». لازمه اين قول مشترك لفظي بودن مفهوم «وجود» خواهد بود.

ج- قول فلاسفه مشّايي و متكلّمان فيلسوف:
كثرت موجودات، امري بديهي است و هركدام از آن‌ها، وجودي مخصوص به خود دارند و چون وجود حقيقتي بسيط است بنابراين هر موجودي با موجود ديگر متباين به تمام ذات خواهد بود. (مانند خواجه نصيرالدّين طوسي و علّامه حلّي3)
دليل: وجودهاي عيني از چند حال خارج نيستند.
1- يا همگيِ آن‌ها افرادِ حقيقت واحدي هستند مانند افراد نوع واحد.
2- يا داراي انواع مختلفي هستند كه در جنس واحدي مشترك‌اند مانند اشتراك كبوتر و پرستو در مفهوم حيوان.
3- يا هيچ جهت اشتراك ذاتي ندارند و متباين به تمام ذات مي‌باشند كه از طريق برهان دوران و ترديد (ابطال 1 و 2، مورد سوم را اثبات می‌کند) عمل مي‌كنيم. شقّ اوّل باطل است، زيرا لازمه آن اين است كه «وجود» همچون كلّي طبيعي باشد و با اضافه شدن عوارض مشخّصه، به صورت افراد مختلف درآيد. شقّ دوم هم باطل است زيرا لازمه‌اش اين است كه حقيقت وجود، مركّب از جهت اشتراك و جهت امتياز يعني مركب از جنس و فصل باشد و چنين چيزي با بساطت و حقيقتِ وجود سازگاري ندارد. پس شقّ سوم صحيح است.

ردّ دليل مشّايي:
شقوق سه‌گانه‌اي كه براي حقيقت عيني وجود مفروض است از احكام ماهيت گرفته شده در صورتي كه حقيقت وجود، در اشتراك و تباين، مانند ماهيّت نيست زيرا شقّ چهارمي مطرح است كه مي‌توان وحدت و اشتراك را براي حقايق عيني درنظر گرفت. پس برهان، تام نبوده و مردود است.

د- قول حكماي صدرايي
كثرت به معناي تعدّد و فرع بر تغاير مي‌باشد. يعني اگر دو چيز در تمام جهات، عين يكديگر باشند و هيچ مغايرتي ميان آن‌ها وجود نداشته باشد دو چيز نخواهد بود بلكه يك چيز مي‌باشد؛ در نتيجه كثرتي نخواهد بود. امتياز دو چيز، به چهار نحو مي‌تواند باشد:
-امتياز به تمام ذات
-امتياز به جزئي از ذات
-امتياز به اعراض خارج از ذات (اين سه امتياز در فلاسفه قبل از صدرا شناخته شده بود و استدلال آن‌ها بر همين اساس استوار شده است).
-امتیاز و اختلاف تشکیکی در وجود: در تمام اقسام سه‌گانه گذشته مابه‌الامتياز غير از مابه‌الاشتراك است، اما نوع ديگر از امتياز و اختلاف، وجود دارد كه مابه‌الاشتراك عين مابه‌الامتياز است. (اختلاف تشكيكي وجود).

برهان قول چهارم
1- ميان موجودات رابطه عليت برقرار است و هيچ موجودي از سلسله علل هستي‌بخش بيرون نيست.
2- وجود معلول (هستي گيرنده) هيچ‌گونه استقلالي در برابر علّت ايجاد كننده‌اش ندارد و به تعبير ديگر عين ربط و وابستگي به علّت است. نه اينكه امري مستقل و داراي ارتباط باشد.

نتيجه
وجود همه‌ معلول‌ها، نسبت به علل ايجاد كننده و سرانجام نسبت به ذات اقدس الهي كه افاضه كننده وجود به ماسواي خودش مي‌باشد، عين وابستگي و ربط است و همه‌ مخلوقات در واقع جلوه‌هايي از وجود الهي مي‌باشند كه برحسب مراتب خودشان داراي شدّت و ضعف‌ها و تقدّم و تأخّرهايي هستند. بنابراين سراسر هستي را سلسله‌اي از وجودهاي عيني تشكيل مي‌دهد كه قوام هر حلقه‌اي به حلقه بالاتر و از نظر مرتبه‌ وجودي نسبت به آن حلقه بالاتر، محدودتر مي‌باشد تا برسد به مبدأ هستي كه از نظر وجود، در نهايت شدّت بوده، حقيقتي محض و نامتناهي است.
پس هيچ موجودي از هيچ جهت و حيثيتي، مستقل و بي‌نياز از او نخواهد بود؛ بلكه همه سلسله وجود، عين فقر و نياز و وابستگي به ذات اقدس الهي خواهند بود. يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (فاطر/15).

نگاه عرفا درباره «وحدت وجود»
1- ليس الّا هو. تنها يك حقيقت در هستي است و آن حضرت احديّت خداوند متعال است.
2- خداوند متعال، داراي شئون است؛ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (الرحمن/29).
3- ذات أحديّت يا «هو»، غير از تجليات اوست.
4- مقام يا شأن «هو»، هرگز آشكار نشده و حقيقتي بي‌تعيّن بوده معروف و معبودِ هيچ‌كس نخواهد شد؛ وَ لا يُحيطُونَ بِهِ عِلْماً (طه/109).
5- آن ذات اقدس «هو» با خلق، متباين الحقيقه است بين آن دو نه تنها هيچ سنخيّتي وجود ندارد بلكه متباين هستند4 (از حیث نا محدود با محدود)؛ زیرا «او» حقیقتی لا یتعیّن است و نا محدود، و خلق ، متعیّن هستند ومحدود. همچنان که حضرت امیر(ع) می فرمایند جدایی بین خداوند و خلق به این است که او حادّ است و خلق محدود5.
6- خداوند متعال عين ظهور و حضور است.
7- ذات اقدس «هو»، در پنج مرتبه حضور دارد:
الف- حضرت اسماء و صفات. ب- حضرت جبروت. ج- حضرت ملكوت. د- حضرت مُلك. ه- حضرت انسان كامل.
8- عارف به دو چشم هستي را نگاه مي‌كند:
الف- چشم وحدت بين كه جز حقيقت حق، چيزي نمي‌بيند و ذات احديت را منزه از هر قيدي نگاه مي‌كند و حكم به تباين مي‌دهد.
ب- چشم كثرت بين كه حضور و ظهور را مي‌بيند. روايتي در كلمات مكنونه آمده است منسوب به امام صادق (ع): «لنا حالات مع الله هو فیها نحن و نحن فیها هو و مع ذلک هو هو و نحن نحن.» (فيض کاشاني:114).
به صورت خلاصه، عارف، وجود و واقعيّت لابشرط مقسمي را كه «هو» مي‌نامد، شأن و مقام ذات الهي مي‌داند كه هرگز هيچ مخلوقي را نرسد كه درباره «او» شناخت و معرفتي پيدا نمايد و يا ياراي آن باشد كه بتواند او را پرستش كند و اين مقام و شأن نه اسمي دارد و نه رسمي و حتي اولياء از او محجوب هستند. آن مقام چنان است كه لفظ، قاصر و متكلّم، گُنگ و سامع،‌ كر است.
من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر / من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش
اين شأن از هر نظر منزه است تا عارف يا ولي بتواند درباره او معرفتي حاصل نمايد و در مقام نازله‌اش به صورت اسم خالق ظهور نموده و مخلوقات مظهري از مظاهر اويند.
عارف از طرفي وقتي شأن حضور و ظهور را ملاحظه مي‌كند، هر وجود متعيّن را به اندازه سعه‌ وجودي‌اش مظهر و ظهور آن حقيقت لايتعيّن مي‌بيند. لازم به ذكر است كه طريق عارف تزكيه نفس و عشق به حق و يافتن حقيقت است و سخن او نبايد به «همه خدايي» تحريف گردد؛ زيرا هرگز تجليات ذات الهي را به «هو» در يك مرتبه نمي‌يابد. می توان نتیجه گرفت که سخن اهل عرفان و قول نهایی صدر المتالهین بیان حقیقتی است که مدلول ظواهر آیات و روایات است . حقیقت هستی یا «هو» همان ذات احدی و صمدی حق و غنی مطلق است که غیرتش ، غیری در جهان - در طول یا عرض عالم وجود-باقی نمی‌گذارد ؛ یعنی جهان (کلّ ما سواه – کلّ معالیل) به لحاظ ذات و صفات و افعال خود ، هیچ جوهری بجز نمود ، ظهور ، تجلی و آیه حق تعالی نیست. باید در آیات و روایات زیر توجه و تدبر نمود : إِنَّ فِي اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ (يونس/6)؛ هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (حديد/3)؛ امیر المومنین(ع) : «و الظّاهِرُ لا بِرُؤيَةٍ ، و الباطِنُ لا بِلَطافَةٍ»6 (فيض الاسلام: 152/ 468)؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ»7 (فيض الاسلام: 108/340)؛ «یَا هُو یَا مَنْ لَا هُوَ اِلَّا هُو»8 ای کسی که اوست ای کسی که غیر او نیست.

پي نوشت
1. اصول کافی - چاپ اسلامیه - ج 1 ص 19 : ای هشام خداوند دو حجّت بر مردم دارد : حجّتی آشکار و حجّتی نهان ، حجّت آشکار، رسولان و انبیا و ائمه‌اند و حجّت نهان همان عقل انسان ها است .
2.ر.ک: همه خدایی یا خدا عالمی در کتاب رحیق مختوم نوشته آیت الله جوادی آملی نشر اسراء، جلد 1 ص 490.
3. خواجه نصیرالدّین طوسی و علّامه حلّی قائل به «متباین بودن ذاتی موجودات» می‌باشند. شرح مبسوط منظومه استاد شهید مطهری ج1 ص240
4. مصباح الشّریعه - امام خمینیw – مشکاه اوّل مصباح 4 . هذه الحقیقه الغیبیه غیر مربوطه بالخلق ، متبائنه الحقیقه عنهم و لا سنخیّه بینهما و بینهم اصلاً و لا اشتراک ابداً.
5. لافتراق الصّانع و المصنوع و الحادّ و المحدود. نهج البلاغه معجم و فیض خطبه 152.
6. نهج البلاغه خطبه 152 معجم و فیض.
7. نهج البلاغه خطبه 108 معجم و 107 فیض.
8.کتاب توحید ص89 باب چهارم حدیث 2.

کتابنامه
* قرآن کريم.
1. نهج البلاغه،ترجمه:فیض الاسلام ، تهران: مؤسسه تألیفات فیض الاسلام، چ 5.
2. فيض ‏كاشاني،(1360ش)، كلمات مكنونه، تهران: انتشارات فراهاني، چ2.